انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر

ساخت وبلاگ
موضوع انشا: ماهی قرمز پسرکی بامزه و قد کوتاه باموهای فرفری اش در میان شلوغی بازار عید,کودکانه می دوید و به سمت ما می آمد. این اولین بار نبود که شاهد انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر...
ما را در سایت انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6enshay5 بازدید : 288 تاريخ : يکشنبه 6 اسفند 1396 ساعت: 8:20

موضوع انشا: احساسی که خشک شد سیاه پوشیده بود؛به جنگل آمد؛من را انتخاب کرد؛دستی به تنه ام کشید و تبرش را درآورد. زد و زد،محکم و محکم تر اما من در پوست انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر...
ما را در سایت انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6enshay5 بازدید : 320 تاريخ : يکشنبه 6 اسفند 1396 ساعت: 8:20

موضوع انشا: زهرای نورانی گوهر تابناک اسلام٬ مروارید درخشان صدف دین و ایمان٬ دلم لحظه ای با تو بودن میخواهد. هم کلامی با تو٬ همنشینی زیر درخت خرما همر انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر...
ما را در سایت انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6enshay5 بازدید : 275 تاريخ : يکشنبه 6 اسفند 1396 ساعت: 8:20

موضوع انشا: جنگ واژه جنگ !به چه معنا یی است؟ چرا به وجود آمده است و چگونه ادامه پیدا کرد؟ من جنگم ، گاهی حالم خوب است و گاهی نه.گاهی هوس قدرت میکنم و انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر...
ما را در سایت انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6enshay5 بازدید : 518 تاريخ : يکشنبه 6 اسفند 1396 ساعت: 8:20

انشای جانشین سازی با موضوع: لوازم آرایش بازهم همه ی ما در جایی پر از تاریکی و سکوت روی هم ریخته شده بودیم؛انگار تمام اقوام چندین و چند ساله ام را ریخ انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر...
ما را در سایت انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6enshay5 بازدید : 372 تاريخ : يکشنبه 6 اسفند 1396 ساعت: 8:20

انشای جانشین سازی با موضوع: شیطان در اعماق تاریکی های شب آنگاه که تمام شهر در خفا فرو رفته و هیچ جنبنده ای جرأت جنبیدن ندارد من خود را نمایان میکنم م انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر...
ما را در سایت انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6enshay5 بازدید : 285 تاريخ : يکشنبه 6 اسفند 1396 ساعت: 8:20

موضوع انشا سقوط هواپیمای آسمان به نام او که نامش قرابت این لفظ های کهنه است...طی بیانیه ای که اعلام شد: کوه دنا،زمین کرمانشاه،ساختمان پلاسکو،آبهای آز انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر...
ما را در سایت انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6enshay5 بازدید : 464 تاريخ : يکشنبه 6 اسفند 1396 ساعت: 8:20

انشای جانشین سازی با موضوع: من یک کهکشان هستم در علم ستاره شناسی به من کهکشان راه شیری می گویند. من هر ۲۵۰ میلیون سال یکبار یک دور گردش هیجانی را کام انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر...
ما را در سایت انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6enshay5 بازدید : 228 تاريخ : يکشنبه 6 اسفند 1396 ساعت: 8:20

موضوع: بی احساس میخوام بگم از یه کودک , یه کودک شاد .یه کودک لوس و مامانی .با یه خانواده شاد و مهربون. میخوام بگم از یه بچه لبریز احساسات .غرق در شاد انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر...
ما را در سایت انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6enshay5 بازدید : 259 تاريخ : يکشنبه 6 اسفند 1396 ساعت: 8:20

موضوع انشا: زیبایی یک باغ پاییزیهمه ی خصلت های پاییز وصف نشدنی هستند پاییز فصلی خوش منظره و زیباست .روزی داشتم از مدرسه برمی گشتم که به یک درخت پایی انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر...
ما را در سایت انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6enshay5 بازدید : 267 تاريخ : يکشنبه 6 اسفند 1396 ساعت: 8:20

موضوع انشا: جانشبن سازی با موضوع زمین من همانم که خوشی ها وناخوشی هایتان،سختی و آسانی هایتان روی من میگذرد؛ زیرپایتان بی صدا نظاره گر زندگی تان هستم،همان لحظه ای که شما بی توجه به من قدم برمیدارید اما من مانند فرزندانم ازشما مراقبت میکنم.کودکی که می خواهد علم بیاموزد،زیرپایش بال فرشتگان راپهن میکنم و تابه مقصدبرسد مراقب اوهستم؛ آغوش من همیشه به روی شما باز است،همان آغوشی که بی اعتنا به آن قدم برمیدارید؛یاکسی که خدایی ناکرده می خواهد برود و کاربدی انجام دهد،سنگی جلوی پایش می اندازم تاشاید منصرف شود اما اگر گوش به من فرا ندهدعواقب کارش باخودش است.[enshay.blog.ir]من زمینم همان که خداوندبارها در قرآن هم درموردم یادکرده است، امابعضی رفتارهای شما واقعا مرا آزرده است، باسوزاندن برگ های درختان سربه فلک کشیده ام،باسوزاندن سوخت های فسیلی وخیلی کارهای دیگر ریه های من درحال ازبین رفتن است.آیا می دانید که اگر منی وجود نداشته باشد،شما و آن هایی هم وجود نخواهد داشت؟!پس چرا نسبت به مساعلی که در آن پای حیات شما درمیان است بی اهمیت هستید؟همین چندوقت پیش با دخترم دریا مشغول صحبت کردن بودم که از دست شما گریان بود و میگفت تمام زباله هایتان را درقلب پر مهرش ریخته اید،یا فرزند دیگرم باران که میگفت کارهایی کرده اید که دیگر میل به زمین آمدن راهم ندارد؛ از آن یکی دخترم برف که دیگر نگویم چگونه ناراحت است وح انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر...
ما را در سایت انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6enshay5 بازدید : 206 تاريخ : چهارشنبه 25 بهمن 1396 ساعت: 4:05

موضوع انشا: خورشید و ماه خور را دشنه و درقه بر تبانیش می تاخت بسوی عرصه ی رزم با ماه. ماه و انبوه جانبازانش بسوی عرصه ی رزم می تاختند.آن دو معارض نعره کنان،با تب و تاب،به قصد انهدام یک بسوی یک با جست و خیز عازم شده بودند وآن پیکار دیرین ،از سر گرفته بودند. خور با گردن کشی رو بسوی ماه چنین گفت: ای سیه سرای سیاه جامگان!! که اندک فروغت را ز ما داری ، چه سان با وقاحت موازات منی؟! مقابل یگانه فروغ هستی!!! بازتاب ماه چنین بود: ای یگانه چشم دریده ی هستی!! تو گر خودت و فروغت را باور داشتی، خود را در مقیاس مجادله با من نمیدیدی. خورشید پاسخ داد: من بر هیچ جز خویش ایقان ندارم، خواهم ترفند بافی چون تو را هیچ کنم. ماه گفت: ار کلامم بیهوده بود تو خود را رنجه نمی نمودی تا با قشونت بر کلامم گوش فرا دهی. خورشید گفت: من کجا و توی درویش جامه دریده کجا!! تو تکه سنگی و من کوه الماس، تو نا چیزی و من قیمتی، بگویم دال ، دریا به محضرم می خشکد، بگویم کاف ، کویر بر من زانو می زند، گر نباشم همه عالم به تمنای منند، زاری کنان خاستار منند. ماه گفت: هرچه گویی به درستی باد؛ تو کوه الماسی که در آتش می سوزد. تو یاوری نداری ، هرکه خواست یاورت باشد ، سوخت در آتش تکبرت. هرکه از تو دور ماند، در عافیت است. هرکه در قربت ماند سوخت و خاکستر شد. گر ایزد توانا تورا در آتش نمی سوزاند تو نیز تکه سنگی بودی که ناچیز است. آنگونه انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر...
ما را در سایت انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6enshay5 بازدید : 247 تاريخ : چهارشنبه 25 بهمن 1396 ساعت: 4:05

نگارش دهم درس ششم مراحل نوشتن: انتخاب موضوع: میز و زرافه در ابتدا فکر می کنیم هیچ تناسبی بین این دو وجود ندارد اما با کمی تامل درمی یابیم: که هر دو چهار پا دارند باریک دراز زرافه جاندار است اما میز بی جان هر دو حرف " ز "دارند. میز ساخته دست انسان است اما زرافه خیر هیچ کدامشان شعور ندارند برای دست یابی به ارتفاع سوار هر دو می شوم سر چشمه هر دو طبیعت است  و ... متن تولیدی: «زرافه و میز »سرش را با افتخار بالا می گیرد یکی از بلند قدترین حیوانات کره خاکی با ابهت به اطرافش نگاه می کند چیزی شبیه به یک حیوان ساکت در گوشه ای زیر درختی جا خوش کرده بود چقدر در نظرش حقیر می آمد با تفاخر خود را به بالای سرش رساند چه خنده آور بود حیوانی چهار پا که از گردن و سر هیچ خبری در وجودش نیست چرخی در اطرافش زد و لکدی بر پهلویش و با پوزخنده ای اسمش را پرسید آهی بلند کرد سکوتش را در هم شکست و گفت من میز تحریرم چهار پای بلند و لاغر دقیقا مثل خودت دارم انگار خالق هر دو ما یکی است خال های من آرام آرام مثل خال های بدن تو بر بدنم پیدا می شود از تنه درختان ساخته شده ام خواستگاه ما هم یکی است در اسم هر دو ما حرف ز دارند. ..از خنده ات خوشم نیامد گاهی اوقات طفلی کتاب بر پشت من می گذارد علم می آموزد گاهی میز کار اتاق پزشکی می شوم که در سلامت انسانها می کوشد و هزاران فایده دیگر شما چطور؟ !!لبخندی به زرافه زد و گفت انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر...
ما را در سایت انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6enshay5 بازدید : 258 تاريخ : چهارشنبه 25 بهمن 1396 ساعت: 4:05

موضوع انشا: نوزادبازهم صدای سوره یاسین که مامانم در دورانی که من درشکمش هستم می خواند ؛ می آید،مثل همیشه آرامشی در تمام وجودم منتقل کرد. آمدم کمی دستانم را باز کنم و خستگی رااز تنم بیرون کنم ولی متوجه دستی در روی شکمم شدم! آه بازهم قل دیگرم آخر من ازدست تو چه کنم که جای من را تنگ کردی چه قدرهم پررو و چاق است مانند فیل و مورچه می مانیم:) . من بچه آرامی هستم ولی قل دیگرم آنقدر ورجه و وورجه کرد که مادرم دردش گرفت تمام خانه را روی سرش گذاشت ،پدرم استرس در صدایش نمایان بود ،گفت: من مانده ام این دوتا چرا انقدر شلوغ هستند خدا به دادمان برسد این 9 ماه که خیلی اذیت شدیم خدا بقیه اش را به خیر کند. بازهم من را بااون یکی جمع بستند من چه گناهی کرده ام اخر به ماهم میگویند دوقلو ؟!نه هیکلمان یکی است نه اخلاقمان ،او به آن شلوغی و چاقی من به این ارامی و لاغری[enshay.blog.ir] چشمانم را که باز کردم مثل بقیه به جای اینکه دکتر را ببینم کسی رادیدم که هیچ دل خوشی ازش ندارم بازهم قل مزاحمم چقدر زشت است من به این خوشگلی اون به آن زشتی ظاهرا پسر است پس نمیتوان از او انتظار خوشگلی را داشت. چپلقق!! این دنیا هم ولم نمی کند همچنان زد به چشمم که زدم زیر گریه من می دانم پدرومادرم او راازمن بیشتر دوست دارند ... . انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر...
ما را در سایت انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6enshay5 بازدید : 249 تاريخ : سه شنبه 24 بهمن 1396 ساعت: 17:15

موضوع انشا: دهه فجر دهه فجر از ۱۲ تا ۲۲ بهمن ماه ، روزهایی ماندگار و فراموش ناشدنی در تاریخ ملت بزرگ ماست، روزهای پیروزی انقلاب اسلامی است؛ انقلابی که رساترین فریاد تاریخ، یعنی امام امت، آن را رهبری کرد و به فرجام رساند و برای حفظ آن، با تمام وجود تلاش کرد. انقلابی که مبتنی بر بینش عمیق توحیدی و الهام گرفته از انقلاب سرخ عاشورای حسینی بود، که در آن عده ای قلیل، با اعتقادی وسیع و راسخ، نیروهای کفر و باطل را شکست دادند و چشم قدرتمندان را خیره ساختند.[enshay.blog.ir] دهه فجر، فرصت بازنگری در ارزش ها و آرمان هاست؛ وقتی که امام آمد، ستم رفت، شاه رفت و پلیدی و تباهی و سیاهی رخت بربست. وقتی که امام آمد، لاله ها سر از خاک برآوردند و فرشی برای گام های پرصلابت او شدند. وقتی که امام آمد، آزادی به خانه ها برگشت، ما استقلال خویش را باز یافتیم و جمهوری اسلامی با دست مبارک او بنیاد نهاده شد. پیروزی انقلاب اسلامی ایران، بدون شک معجزه ای الهی بود که به دست معجزه گر مردی از سلاله پاک رسول خدا صلی الله علیه و آله ، به انجام رسید و چشم امید مظلومان و مستضعفان جهان را به خود خیره ساخت. تأثیر سریع انقلاب اسلامی در منطقه و بر آشفتن شعله خشم مردم مسلمان و غیرمسلمان در بسیاری از کشورهای تحت سلطه استعمار، گواه روشنی بر این مدعاست؛ زیرا در کمتر مقطعی از تاریخ، شاهد پیروزی و تأثیرگذاری قاطع مردم بر حکوت فاسد انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر...
ما را در سایت انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6enshay5 بازدید : 213 تاريخ : سه شنبه 24 بهمن 1396 ساعت: 17:15

موضوع : گفت و گوی انسان و دریا در مورد عشق به آرامی روی شن های ساحل قدم می زدم, کل دنیا مرا تنها گذاشته بودند جز یک نفر, یک نفر همیشه همراه و یار من بود یک نفر که در تمام لحظه های بی کسی کنار من بود, یک نفر که با بقیه فرق داشت, یک نفر که مهربان بود و عاشق.کنار دریا رسیدم بی قراری دریا را در وجودم حس می کردم, دلتنگی اش را, ناراحتی اش را, به او سلام کردم, جواب مرا داد اما گویی تمام حواسش جای دیگری بود.تصمیم گرفتم کنار دریا روی شن ها بنشینم و علت بی قراری دریا را جویا شوم.به دریا گفتم: تو امروز مثل همیشه نیستی حس میکنم از چیزی ناراحتی, صدای موج های تو اکنون غم دارد میتوانم این را حس کنم. به من بگو دلیل این نگرانیت چیست؟دریا جواب داد: تو می دانی عشق چیست؟گفتم:مگر می شود ندانم. دریا گفت: من دریایی عظیم و بی کران هستم دریایی که احساس دارد, دریایی که می تواند عاشق شود, من اکنون عاشق شده ام اما از عشق خود دور افتاده ام و این مرا عذاب می دهد. حالا فهمیدم که دلیل این ناراحتی و غم دریا چیست.به او گفتم: عاشق چه کسی شده ای . چرا از عشقت دور مانده ای؟ ماجرای عشق خود را برایم بگو.دریا شروع به شرح عشقش کرد, او با با بغض به من گفت: عاشق چشمه ای شده ام که روزی بود و از من خوب دلبری می کرد حالا نیست و با نبودش عذابم می دهد, او کسی بود که با رقصیدن موج هایش می رقصیدم با سیراب شدنش توسط باران سیراب می انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر...
ما را در سایت انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6enshay5 بازدید : 276 تاريخ : سه شنبه 24 بهمن 1396 ساعت: 17:15

موضوع انشا: بوم نقاشیما در جهانی بی کران زندگی می کنیم.این کائنات، خود یک نقاشی بزرگ است از جانب دستان پروردگار. آدمی، که خود اجزاء متحرک این بوم گردون است هم ؛ برای دل خود نقشی را در بوم هایی با ابعاد کوچک تَر می کشد. ابعاد گوناگون من، خریدار را به فکر وا می دارد. گاهی نگاه کردن به چشمان دوستانم که از من درشت هیکل تَر هستند، مشکل می شود. اما من هم حس آنها را تجربه کرده ام که از بالا به پایین دست نگاهی بی اندازی. غرور خاصی دارد. شب ها بعد از خاموشی، شو برگزار میکنم و به چاقی و لاغری یکدیگر میخندیم و اینجاست که انتخاب برای نقاش سخت می شود. [enshay.blog.ir] فکر کنم که قلمو با خودش هم درگیر است البته که به نقاش بر می گردد که چطور نقش بزند. چون گاهی أوقات قلمو با رنگ های گرم و سرد، طوری صورتم را نوازش می کند که دیگر سردی رنگ حس نمی شود. ولی گاهی آنقدر خشمگین است که صورتم را باسیلی، آغشته به رنگ می کند. و یک زمان است که قلمو های کوچک با زلف هایشان بدنم را به قلقلک در می آورند اما صدای خنده هایم به گوش هیچ کس نمی رسد. چه بسا نقاشانی که با حس های مختلف به من نقش و نگار دادند. که من مملوء از حس های غم و شادی و پند و اندرز هستم. چه فایده که تا زمانی که نقاشان زنده بودند من هیچ ارزشی نداشتم. اما حال که از دنیا رفته اند مرا با قیمت های کلان از این موزه به آن موزه می برند. زندگی زود گذر است انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر...
ما را در سایت انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6enshay5 بازدید : 186 تاريخ : سه شنبه 24 بهمن 1396 ساعت: 17:15

موضوع انشا: عاشق‌ خورشیددانه‌های‌بلورین‌‌برف‌همچنان‌می‌بارید،اما من‌عاشق‌خورشید‌بودم‌ومنتظر‌بودم‌تا‌آن طلوع‌کند. دخترک‌ شال‌ بافتنی‌ سفیدش‌ را‌ که‌روی‌آن‌یک‌گل‌سرخ‌کوچک‌بافته‌شده‌بود رابه‌دور‌‌گردنم‌انداخت؛وبعد‌از‌کمی‌بازی‌با گلوله‌های‌برفی‌با‌خواهر‌کوچکترش‌وبا‌آن چکمه‌های‌صورتی‌رد‌پای‌زیبایی‌در‌برف می‌گذاشتند. چند‌روزی‌گذشت‌ومن‌منتظر‌خورشید‌ زیبا‌بودم‌تا‌طلوع‌کند. درختان‌برهنه‌شده بودند،گویی‌همه‌شان‌جامع‌سفید‌همچو ابریشم‌به‌تن‌‌کرده‌بودند،جز‌یک‌درخت‌که بجای‌مروارید‌های‌‌سفید‌برف‌شکوفه‌‌های سفید‌وصورتی‌از‌آن‌روییده‌بودند. چند‌روز‌دیگر‌هم‌گذشت‌وانتظارم‌به‌سر آمد؛خورشید‌تابان‌از‌پشت‌کوه‌های‌بلند‌ سر‌بیرون‌آورد. چه‌زیبا‌ودرخشان‌بود،بزرگتر‌از‌آن‌بود‌که‌تصورش را می کردم. او‌‌همچنان‌بالاتر‌می‌آمد‌ومن‌از‌گرمای وجود‌او‌کوچک‌و‌کوچکتر‌می‌شدم. تمام‌مدت‌با‌چشمان‌دکمه‌ای‌شکلم‌که یکی‌زرد‌ودیگری‌مشکی‌بود‌به‌او‌نگاه می‌کردم.تماشای‌لذت‌بخش‌او‌ مرا‌ کوچکتر‌می‌کرد،اما‌من‌این‌احساس را‌دوست‌داشتم؛دیگر‌فقط‌چشمانم با‌آن‌شال‌گردنی‌برایم‌باقی‌مانده‌بود؛ولی‌من‌نگاه‌به‌این‌‌خورشید‌طلایی‌وگرم‌وزیبا‌را‌دوست‌داشتم‌تا‌آنجایی که‌خودم‌آب‌شدم. گاهی‌عاشقی‌یعنی‌پایان‌زندگی‌تو برای‌شروع‌زندگی‌کسی‌که‌دوستش داری. انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر...
ما را در سایت انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6enshay5 بازدید : 192 تاريخ : سه شنبه 24 بهمن 1396 ساعت: 17:15

انشا به روش جانشبن سازیموضوع: مهندس پاکیزگیمن آن کسی هستم که اگر چه از جایگاه نداشته ام میان مردم خسته و دل شکسته ام اما لذت زندگی کردن را بیش از همه تجربه خواهم کرد. من هر صبح سحرخیز تر از چشمان پر از ناز خورشید بیدار می شوم و برگ های نارنجی پاییز را که روزی به رنگ بیشه زارها بوده اند و لطافتی چون ابریشم های خالص زرباف را داشتند با آرامی با جاروی بزرگم با نوازش از سر راه بر می دارم تا مبادا قدم های استوار مردی خشن یا کفش های صدادار یا کودک همین زندگی چند روزه شان را نیز از آنها بگیرد.چه کنم؛ دیدن جاده ای بی انتها با برگ های خشک شده افتاده بر روی زمین اندیشه ام را تا بی نهایت می برد. من کسی هستم که در زمستان برف های جلوی خانه هارا پارو میکنم. برف هارا پارو میکنم و با خودم می گویم بگذار آنها را کنار بزنم؛ شاید بچه ای بیاید و با آنها بازی کند و برف اذیت شود از اینکه در دستان کسی فشرده شود. پارویشان می کنم تا ماشین ها از رویشان رد نشوند و گل و لاییشان نکنند چون آنوقت دیگر برف سپیدی اش را از دست می دهد و کثیف خواهد شد.دانه های برف هر کدام مانند اعضای خانواده ای شبیه هم هستند اما در آخر متفاوت از یکدیگرند.هرکدام حرفی برای گفتن دارند. من همانم که هنگامی که جارو در دست در خیابان ها رد می شود با نگاه های پر معنایی رو به رو می شود و سراسر قلبش را غصه و اندوه فرا می گیرد.مردم نمی دانند ام انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر...
ما را در سایت انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6enshay5 بازدید : 194 تاريخ : سه شنبه 24 بهمن 1396 ساعت: 17:15

موضوع انشا: آدم برفی دل گرم زمستان فصل به دنیا آمدن آدم برفی ها است.من هم یک روز سپید،تپش قلب بلورینم آغاز شد.چشمانم را باز کردم،یک جفت چشم قهوه ای بین آن همه سپیدی برف به چشمان گردویی ام زل زده بود! شال گردن قرمزش را دور گردنم انداخت و لبخند شیرینی زد...گرمم شده بود، آنقدر که انگار آتش در دلم افروخته بودند. همینطور نگاهش می کردم که مشغول کامل کردن من بود، کارش که تمام شد خوب نگاهم کرد، من هم چشم از او برنداشته بودم... قدری عکس از من گرفت و با خوشحالی خداحافظی کرد و چشمان قهوه ای اش دور و دورتر می شد...با هر قدمش دلم آب می شد به امید برگشتنش... می گویند پشت سر مسافر باید آب ریخت تا برگردد، تمامم را به یادش فرو ریختم اما روز ها گذشت و هیچ نگاهی سرمای وجودم را از بین نبرد... قطار آدم برفی ها داشت حرکت می کرد، شال گردنش را روی زمین گذاشتم و با کوهی از غم سوار قطار شدم، سرزمین آدم برفی ها قبلا برایم خوش بود...اما حالا فقط سرد بود و سرد بود و سرد... انتظار تولدی دوباره و دیدار دوباره او مرا پیر کرد.حال می فهمم که چرا در کتاب مقدس آدم برفی ها نوشته بود:دل گرم نشو!انسان ها وقتی تمام تو را بفهمند رهایت می کنند... تا زمانی برایشان ارزش داری که مبهم باشی، آن وقت روح کنجکاوشان در پی تو پرواز می کند. روز موعود فرا رسید، دوباره چشمان گردویی ام به چشمان قهوه ای او دوخته شد،اما این بار قلبم نمی انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر...
ما را در سایت انشا با موضوع مقایسه برخاستن از خواب در روستا با شهر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6enshay5 بازدید : 186 تاريخ : سه شنبه 24 بهمن 1396 ساعت: 17:15